پندارجونپندارجون، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

پندارعسلی و مامان و باباش

روازنه

سلام مامان حالت چطوره؟ گفتم که رفتیم دکی و سونو نوشت با مامانی اقدس و بابایی رفتیم سونو . ضربان قلبت ۱۴۰ تا در دقیقه است. قد استخوان ران پات ۶۳/۲ سانتی متره همه چی نرماله و مشکلی برا سفر نداری. امروز سونو رو بردم دکتر و گفت مشکلی نیست و چون نی نی همه چی اش خوبه نیاز به سونو دیگه نداری تا ۷ ماهگی. مامان فردا عازم تهرانم . لباس ها رو شستم باید اتو بزنم چمدون ببندم . نهار تو راه رو درست کنم . وای دل تو دلم نیست. مامان اخلاقم همینه مسافرت که میخوام برم حتی اگه یه روزه باشه هیجان دارم میترسم چیزی جا بمونه و..... اومدم که بگم اگه یک ماه نبودم نگران نشین خونه مامان اینا سیستم ندارم . همه مامانایی که وبلاگ نی نی رو میخوانند مواظب خو...
20 فروردين 1390

ادامه تعطیلات و سیزده بدر

سلام مامان خوبی؟ عید خوش گذشت؟ من که تا تونستم پرتقال و سیب خوردم آجیل و شیرینی شکلات در حد صفر خوردم تا اذیت نشی گل مامان. این چند روز بابا  و مامان و دایی مجید پیشم بودن خیلی بهم خوش گذشت. اواسط تعطیلات بهمون خبر دادند که شوهر عمه بزرگم فوت کرده و بابا که قرار بود با دایی مجید تا آخر تعطیلات بمونن، برای مراسم ایشون مجبور به رفتن شدند. ما روز دوازدهم فروردین ماشین عمو علی رو گرفتیم و رفتیم اهواز دیدن خاله های بابایی. آخر شب هم برگشتیم . خیلی خسته شده بودم صبح تا ساعت ۱۰ خوابیدم و وقتی بیدار شدم دیدم بابایی ناراحته که چرا وسایل ۱۳ بدر آماده نیست . منم سریع مرغ از فریزر در آوردم و تکه تکه کردم. بعد توی آبلیمو و زعفران و روغن زیت...
14 فروردين 1390

ادامه تعطیلات

سلام علیکم حالت چطوره مامان؟ من زیاد آجیل شیرینی نمیخورم تا شما خدای نکرده اذیت نشی ناناز. روز دوم عید طرفای ساعت ۴ بعد از ظهر دایی مجید پیام داد که آدرس خونه تون رو بفرست(آخه خونه جدید ما تا حالا نیومدند) منم زنگ زدم و گفتند نزدیک اهواز هستند . ما قرار بود عصر بریم خونه عمو علی اما زنگ زدیم و گفتیم فردا میایم. مامان اینا اومدند و طبق معمول هر چی خوراکی به ذهنش رسیده بود همراه خودش اورده بود. مامان و بابا از راه نرسیده شروع کردند به سر و سامان دادن به خونه ملافه های تازه که گرفته بودیم رو دوختند و روی تشک ها کشیدند . ما روز سوم رفتیم خونه عمو علی و باباجون محمد و مامان رحیمه رو آوردیم خونه مون برا عید دیدنی . یکساعت نشستند و رفتند. ...
4 فروردين 1390

روز اول سال

سلااااااااااااااااااااااااام جوجه کوچولو حالت چطوره مامان؟ عیدت مبارک سال خوبی داشته باشی ای جان مامان بامداد دوشنبه ساعت۲ از خواب بیدار شدم سفره رو با کمک بابایی خوش ذوق و مهربون انداختیم. آینه، قرآن، شمع، عروسک خرگوش (نماد سال ۹۰)، سیر، سمنو، سکه، سرکه، سماق، سبزه و سنجد رو گذاشتم . وای ماهی های نی نی ام گذاشتم آجیل  و شیرینی هم جای خودش   بابایی عکس سونو گرافی شما رو هم گذاشت کنار سفره و آرزو کرد سال دیگه این سفره به برکت وجود شما همش بهم ریخته بشه. سال که تحویل شد برا همه دعا کردم اول برا بابایی و نینی بعد برا خاله مهرنوش ،خاله تارا،  زن عمو ریحانه  و همه .... برای بابایی افتر ش...
1 فروردين 1390
1